موضوعات این مطلب :
نوشته های عاشقانه
,
بعد از سال ها دخترک کبریت فروش را دیدم!
tan-foroshi
بعد از سال ها دخترک کبریت فروش را دیدم!
بزرگو زیبا شده بود....
به او گفتم:کبریت هایت کو؟؟
میخواهم این سرزمین را به آتش بکشم!
خنده ی تلخی کرد و گفت:کبریت هایم را نخریدند...
سالهاست که خودم را میفروشم!
X خاطرات عاشقانه تصویر X خاطرات عاشقانه درایور X خاطرات عاشقانه اخرین نسخه X خاطرات عاشقانه خواندن X خاطرات عاشقانه کتاب الکترونیکی X خاطرات عاشقانه ورژن جدید نرم افزار X خاطرات عاشقانه اپدیت جدید نرم افزار X خاطرات عاشقانه پی دی اف نرم افزار X خاطرات عاشقانه نسخه قدیمی نرم افزار X خاطرات عاشقانه فیلم X خاطرات عاشقانه اهنگ X خاطرات عاشقانه بازی X متن تنهایی X دختر تنهایی X عکس دختر تنهایی X عکس دختر در تاریکی X متن کوتاه غمگین X داستان دختر کبریت فروش X متن تنهایی کبریت فروش X داستان عاشقانه غمگین دختر کبریت فروش X لاو